شب‌های بیمارستان

نویسنده: گلناز اژدری
زمان: 02:33:18
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
شب‌های بیمارستان قسمت اول
شب‌های بیمارستان قسمت دوم
شب‌های بیمارستان قسمت سوم
شب‌های بیمارستان قسمت چهارم
شب‌های بیمارستان قسمت پنجم
شب‌های بیمارستان قسمت ششم
شب‌های بیمارستان قسمت هفتم
خلاصه:

«ایلیا» و همسرش«مارال» در جست‌وجوی پسر دوست قدیمی پدر ایلیا هستند تا پولی را که ایلیا تصور می‌کند پدرش به دوستش بدهکار بوده، به او برگردانند. غافل از این‌‌‌‌‌‌‌‌که پدرش آن بدهی را پرداخت کرده است. اما یک نفر حقیقت را از آن‌‌‌‌‌‌‌‌ها پنهان می‌کند.
«مجید»، همان فرد مورد نظر و پسر دوست پدر «ایلیا» است. وی به علت کینه‌ای که از گذشته‌ها دارد، مسأله پول را از آن‌‌‌‌‌‌‌‌ها پنهان می‌کند تا این‌‌‌‌‌‌‌‌که مادرش از او می‌خواهد حقیقت را به آن‌‌‌‌‌‌‌‌ها بگوید. مجید قصد دارد تا در تهران حقیقت را به آن‌‌‌‌‌‌‌‌ها بگوید، اما در نزدیکی تهران ایلیا و مارال با ماشین دیگری تصادف می‌کنند. مجید که به دنبال‌‌‌‌‌‌‌‌شان راهی تهران است، آن‌‌‌‌‌‌‌‌ها را به بیمارستان می‌رساند.
ایلیا به کما می‌رود و مارال که دچار شکستگی استخوان شده است، کم کم با هم اتاقیش «عاطفه» که زنی جوان و متدین است، آشنا می‌شود.
«ساناز» دختر جوانی است که در انتظار پیوند کلیه در بیمارستان بستری است. مادر او که برای شفای فرزندش بی‌تابی می‌کند، با مارال درباره اهدای اعضای بدن همسرش که در کماست، صحبت می‌کند و باعث آشفتگی وی می‌شود. درنتیجه سرپرستار بخش، ورودش را به بخش ممنوع می‌کند.
از سوی دیگر، مسئولان بیمارستان با مجید تماس گرفته و از او می‌خواهند تا برای ترخیص مارال از بیمارستان اقدام کند. این امر هم زمان می‌شود با آمدن مادر مجید به تهران. او که از همه چیز باخبر شده است، تصمیم می‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد به دیدن مارال برود. در حالی که مارال تازه از درد و رنجی که عاطفه می‌کشد، باخبر شده و کم‌‌‌‌‌‌‌‌کم به معانی جدیدی از زندگی و ایمان دست یافته و معنی واقعی ایمان و توکل را از عاطفه آموخته است. او برای شفای ایلیا دعا می‌کند و تصمیم می‌گیرد تا یک کلیه‌اش را به ساناز اهدا کند.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *