

شکارچیان سالمندان
داستان درباره «روبرتو ساجینی» سرپرست کارگاه کوچک کاغذ سازی است که چهل و شش سال سن دارد. روبرتو در یکی از شبهای ماه مه با هوای ملایم بهاری ساعت دو نیمه شب، اتومبیلش را در نزدیکی یک دکه سیگار فروشی متوقف کرد. به دختری که در ماشین او نشسته بود گفت: یک دقیقه، الان برمیگردم. او وارد بار شد تا سیگار بخرد، به محض اینکه از بار خارج شد صدای شومی طنین انداخت….