







«کاترین مورلند»، با پدر و مادرش در شهر کوچکی در انگلستان زندگی میکند. برادر و خواهرهایش در خانواده نیستند. برای همین کاترین احساس تنهایی میکند.
«خانم و آقای آلن» که در سن میانسالی هستند و فرزندی ندارند، به کاترین علاقهمندند. آنها خانواده بسیار ثروتمندی هستند و همیشه به سفرهای تفریحی میروند و در مهمانیهای بزرگ اشرافی شرکت میکنند.
خانم آلن از کاترین میخواهد تا آنها را در یک سفر تفریحی همراهی کند. والدین کاترین به همسایه خوبشان اعتماد کافی دارند؛ بنابراین با این درخواست آنها موافقت می کنند. کاترین هم خوشحال میشود و با آنان راهی سفر میشود.
آنها به یک مهمانی اشرافی دعوت میشوند و کاترین که دختر نجیب و زیبایی است، توجه «هنری تیلی»، پسر یکی از اشرافزادگان را به خود جلب میکند.
مهمانی به پایان میرسد، اما کاترین همواره در مهمانیها در فکر دیدار دوباره هنری تیلی به سر میبرد