عمویم جمشیدخان که باد او را با خود می‌برد

نویسنده: بختیار علی
زمان: 01:46:12
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
عمویم جمشیدخان که باد او را با خود می‌برد قسمت اول
عمویم جمشیدخان که باد او را با خود می‌برد قسمت دوم
عمویم جمشیدخان که باد او را با خود می‌برد قسمت سوم
عمویم جمشیدخان که باد او را با خود می‌برد قسمت چهارم
عمویم جمشیدخان که باد او را با خود می‌برد قسمت پنجم
خلاصه:

«جمشید‌خان عمویم که باد همیشه او را با خود می‌برد» اثری از نویسنده کُرد معاصر «بختیار علی» است. داستان درباره‌ مردی به نام جمشیدخان است که بر اثر اتفاقاتی آنقدر لاغر و نحیف می‌شود که باد هم می‌تواند او را جابه‌جا کند.
در این داستان، «سالار خان» روای زندگی عمویش جمشیدخان است. جمشیدخان که افکار کمونیستی دارد در نوجوانی به دست بعثی‌ها اسیر می‌شود و پس از شکنجه و آزار زیاد آنقدر لاغر و نحیف می‌شود که باد می‌تواند او را جابه‌جا کند و هر بار که این اتفاق می‌افتد، تحولی هم در روح و افکار جمشید خان ایجاد می‌شود و او بخشی از حافظه‌اش را هم از دست می‌دهد. در ادامه ماجرا جنگ ایران و عراق پیش می‌آید و جمشیدخان دوباره آلت دست بعثی‌ها می‌شود و ماجراهای دیگری پیش می‌آید.
سبک بختیار علی در کتاب جمشیدخان عمویم، که‌ باد‌ همیشه‌ او را با خود‌ می‌برد، رئالیسم جادویی است و نام آن هم عجیب و غریب است. شاید بختیار علی در این رمان می‌خواهد بگوید اگر خط فکری خاص نداشته باشید و در عقایدتان محکم نباشید عضو حزب باد هستید و قطعا باد شما را خود خواهد برد و به ناچار باید با جریان تاریخ همراه شوید و به هر طرف کشانده شدید، بروید.
در بخشی از این داستان می¬شنیوم:
در اوایل سال ۱۹۷۹ که جمشیدخان برای نخستین بار دستگیر شد، هفده‌ ساله بود. آن روزها بعثی‌ها در سرتاسر خاک عراق، بنای تعقیب و دستگیری و شکنجه کمونیست‌ها را گذاشته بودند، کمونیست‌هایی که کمی پیش‌تر، از هم‌پیمانان اصلی «انقلاب و رهبری آن» به‌شمار می‌آمدند.
هیچ‌کدام از ما به‌درستی نمی‌دانیم که جمشیدخان کی و چگونه کمونیست شد، به‌ویژه این‌که در ایل و تبار ما تاکنون کسی چپ نشده بود. آن‌گونه که می‌گویند جمشیدخان در برابر شکنجه‌ها و آزارهای سخت زندان، مقاومت قهرمانانه و بسیار بی‌نظیری از خود نشان داده و هیچ چیز را فاش نکرده بود، طوری که جلادان رژیم با دیدن این شجاعت افسانه‌ای، برای گرفتن اعتراف از او هر روز روش‌های تازه‌تری را به کار می‌گرفتند، بی‌آن‌که به چیزی دست یابند. بعثی‌ها جمشیدخان را مدتی در زندان‌های معروف و هولناک عراق می‌گردانند. شاید دلیل اصلی ضعیف شدن جثه جمشیدخان و از دست دادن وزنش، به همین موضوع شکنجه‌های طولانی‌مدت و گرسنگی بی‌امان در زندان‌های مختلف برمی‌گردد. هم‌بندهای جمشیدخان از کاهش نامعمول و ناگهانی وزن او سخن می‌گویند.
من چهره او را پیش از دستگیری‌اش به‌سختی به یاد می‌آورم. آن چند عکس دوران پانزده و شانزده‌سالگی او، چهره مرد کوتاه‌قدی را نشان می‌دهند که کمی متمایل به چاقی است. او جوانی لاغر و تکیده نبود، بلکه پسری بود با گونه‌هایی برجسته، از همان‌هایی که لبخندشان نشان از کودکی سالم و تندرست دارد. آن‌هایی که در آن سن‌وسال و پیش از دستگیری‌اش او را می‌شناختند، می‌گویند آن‌چه در آن زمان جمشیدخان را به سمت کمونیسم سوق داد.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *