غاز تخم طلا

زمان: 00:11:36
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
غاز تخم طلا
خلاصه:

مسافر جوان در ده گردش می‌کرد و با همه مردم حرف می‌زد، اما مردم چیزی از او نمی‌دانستند.
کشاورز در بیرون از ده مزرعه‌ای داشت و تا غروب در آنجا کار می‌کرد. یک روز مسافری از راه رسید که دنبال جایی برای ماندن می‌گشت. مسافر با او به مزرعه رفت و منتظر شد تا غروب شود.
اسم مسافر «هرمس» بود و همه مردم ده دیگر او را می‌شناختند. او می‌خواست به زحمتکش‌ترین مرد ده هدیه‌ای بدهد …

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *