

غلام آجان و مادرش
«نصرت خانم» نقال است و پسرش «غلام»، آجان محله «لاله زار» است. وقتی در محله دعوا میشود، خبری از غلام آجان نیست تا به دعوا خاتمه دهد. «عارف» که به دنبال او رفته، خبر میآورد که پیدایش نیست. ننه نصرت فکر میکند که او برای محافظت از مسافران ماشین دودی رفته است؛ ولی عارف به وی میگوید که غلام آجان هنردوست است و حتما به «سینما خورشید» رفته است.