

غیرمنتظره
صبح پنجشنبه بود، اوایل زمستان سال پنجاه و یک، دانشجوی سال آخر کارگردانی تلویزیون بودم. حوصله ی کلاس و درس نداشتم ولی صبح پنجشنبه ی زمستان کجا میشد رفت؟! داشتم میرفتم توی دانشکده که روی پله های ورودی حسین طاهری دوست رو دیدم