














«فردوس» ندیده «منشیالممالک»، میرزابنویس دربار، در جواب درخواست «بهادرخان» برای پرداخت اجارهاش به او میگوید: «امروز صبح خواب فوتبال دیده است.» بهادرخان هم وسایل فردوس را از دفتر روزنامه بیرون میریزد و او دفتر روزنامهاش را از دست میدهد.
«فهیمالدوله» از کنسولگری بریتانیا خبر میآورد که میخواهند شرفیاب حضور «اعلیحضرت» شوند. شاه موافقت میکند. از کنسولگری پیشنهاد بازی فوتبال را برای شاه آوردهاند و امتیاز دریای جنوب را در ازای توپ فوتبالی که برای شاه آوردهاند، میخواهند. شاه هم موافقت میکند.
جناب «فخیمالدوله» از فردوس میخواهد که درباره فوتبال در روزنامهاش بنویسد و مردم را با این بازی آشنا کند. فردوس هم به او میگوید که بهادرخان دفتر کارش را بهعلت نپرداختن اجاره، از او پس گرفتهاست. فخیمالدوله هم دستخطی به وی میدهد تا بهادرخان مجبور شود دفتر را به او برگرداند. به این ترتیب فردوس وارد بازی فوتبال میشود.
خبر اولین بازی در روزنامه «دقایقالوقایع» چاپ میشود و روزبهروز رونق این روزنامه بیشتر میشود. فخیمالدوله تنها پسرش «راحتالدوله» را بهعنوان عکاس به روزنامه فردوس میفرستد و او نیز مجبور میشود وی را استخدام کند. عکسهای روزنامه هم باعث اقبال بیشتر آن در بین مردم میشود. فخیمالدوله همچنین تعدادی دستخط برای فروش به مردم (برای دیدن این بازی) تهیه میکند؛ بنابراین فروش دستخط یا همان بلیتِ این بازی آغاز میشود.