قاضی و جلادش

اپیزودهای این قصه
قاضی و جلادش قسمت اول
قاضی و جلادش قسمت دوم
قاضی و جلادش قسمت سوم
قاضی و جلادش قسمت چهارم
قاضی و جلادش قسمت پنجم
خلاصه:

«کلنن» دوباره به‌سمتِ دیگر جاده، که به‌طرف «ته‌وان» می‌رفت، برگشت و عرق پیشانی‌اش را پاک کرد. آن‌وقت تصمیمش را گرفت. مرده را به صندلی بغل‌دستِ راننده هل داد، با دقت نشاندش، پیکر بی‌جان را با کمربند چرمینی که در اتومبیل پیدا کرد محکم بست و خودش نشست پشت فرمان.

موتور دیگر روشن نمی‌شد، اما کلنن به‌سادگی اتومبیل را از جاده شیب‌دار به ته‌وان، مقابل هتل بِرِن برد. در ته‌وان بی‌آن‌که کسی تشخیص بدهد که این موجود شیک‌پوش و بی‌حرکت، مرده‌ای است، بنزین زد. کلنن از جنجال نفرت داشت، حق هم داشت؛ بنابراین تحمل می‌کرد و حرفی نمی‌زد.

اما هنگامی که از جاده کنار دریاچه به طرف بیل می‌راند، مه غلیظ شد و دیگر از خورشید اثری دیده نمی‌شد. این صبح هم مثل صبحِ روزِ گذشته تیره شد…

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *