قصه‌‌‌های هزار و یک نصف شب / جلد یک

نویسنده: ابراهیم رها
زمان: 01:53:13
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
قصه‌‌‌های هزار و یک نصف شب / جلد یک قسمت اول
قصه‌‌‌های هزار و یک نصف شب / جلد یک قسمت دوم
قصه‌‌‌های هزار و یک نصف شب / جلد یک قسمت سوم
خلاصه:

«قصه‌های هزار و یک نصفه شب» مجموعه‌ای از چند داستان کوتاه و طنز است که همه ماجراها به لحاظ زمانی در نصف شب و به لحاظ مکانی در هواپیما اتفاق می‌افتد.

در پشت جلد این اثر آمده است: «قصه‌های هزار و یک نصف شب» خنده‌دارترین مجموعه داستان تاریخ بشریت و حومه است. یا لااقل خنده‌دارترین مجموعه داستان حال حاضر جهان و یا حداقل ایران و یا احتمالا تهران. شاید هم خنده‌دارترین مجموعه داستانی است که در این کتاب‌فروشی موجود است! شاید هم نباشد. تنها راه برون‌ رفت از جهل و گمراهی و یافتن پاسخ این سوال حیاتی این است که خود «قصه‌های هزار و یک نصف شب» را بخوانید.

در بخشی از کتاب قصه‌های هزار و یک نصفه شب می‌خوانیم:

این جمله‌ حکیمانه و قاطع را مسافر دیگری گفت که کاملاً جوگیر به نظر می‌رسید. سخنرانِ ماجرا نگاهی حاکی از تأیید و اندکی تحسین به او انداخت و حرف‌هایش را پی­ گرفت. مخصوصا حالا که می‌دید همه با اشتیاق رسما و عملا به اباطیل او گوش می‌دهند و حتی به تعبیری گوشِ جان می‌سپارند!

 – اینام که همه‌ش فکر پولن، همه‌ش فکر سودن، کی به فکر مسافره… گفتن ارزون در میاریم که بلیط هم گرون نشه. همین‌جوری هم گرونه خدا وکیلی. خلاصه که جعبه‌ سیاه روش سوار نکردن، همین‌جور با تف ساختن رفت. حالا اگر بیفته بمیریم، دیگه جعبه و صندوق و این‌جور چیزام نیست که حداقل به بازمانده‌ها بگن واسه چی مردیم. یعنی کلاً قابل پی‌گیری هم نیست!

نکته‌ جالب در این میان، آن بود که همه حین گفتن و شنیدن این حرف‌ها کارت‌های پروازشان را به متصدی مربوطه می‌دادند، چک می‌شد و سوار اتوبوس می‌شدند تا به سمت هواپیما بروند! یکی در این میان حکمی دقیق صادر کرد که بنا به محاسبات فنی مهندسی، این هواپیما در کیلومتر بیست‌و‌یک سقوط خواهد کرد. و سایر مسافرین حین تأیید دست جمعی کیلومتر دقیق سقوط هواپیما، سوار اتوبوس شدند!

اتوبوس که به هواپیمای مورد نظر رسید، معلوم شد خبری از هواپیمای یاک صدوچهل نیست. هواپیمای نسبتاً بزرگ و اصطلاحاً پهن پیکری بود که هرچه نام داشت قطعاً هیچ ربطی به طیاره‌ای که مسافرین در موردش حرف زده بودند نداشت؛ اما این‌ بار، ضرب‌المثل «مردم عقل‌شون به چشم‌شونه» گویی بلا موضوع بود و عمل نکرد! به تعبیری مردم ترجیح دادند به شنیده‌های­شان و بحث شیرین شایعه پایبند بمانند نه آنچه که می‌دیدند. با چنین جوی همه سوار هواپیما شدند.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *