
قطار شبانه به لیسبون
نویسنده:
پیتر بیری
راوی:
شراره ارمغانی - مرتضی حسنلو
زمان:
05:24:45
به اشتراک گذاری:

قطار شبانه به لیسبون
قسمت اول

قطار شبانه به لیسبون
قسمت دوم

قطار شبانه به لیسبون
قسمت سوم

قطار شبانه به لیسبون
قسمت چهارم

قطار شبانه به لیسبون
قسمت پنجم

قطار شبانه به لیسبون
قسمت ششم

قطار شبانه به لیسبون
قسمت هفتم

قطار شبانه به لیسبون
قسمت هشتم

قطار شبانه به لیسبون
قسمت نهم

قطار شبانه به لیسبون
قسمت دهم
ماه نوامبر بود و هوا سرد و مهآلود. ما به طرف یکی از کافههایی رفتیم که آن پایین در میدان سن مارکو بود. شیشههای کافه پوشیده و نور داخل شب خفه بود. ناگهان دستی که دستکش داشت، شروع به تمیز کردن شیشه کرد. دست زنی بود که حالا صورتش هم نمایان میشد. دستش که شیشه را تمیز میکرد، خاطرهای در من زنده کرد که خود را بین من و دنیا قرار داد. فکر کردم، حالا چیزی در وجودت شکفته میشود که عواقبی خواهد داشت.