قلب

نویسنده: سلیا تروی
زمان: 00:14:18
به اشتراک گذاری:
4.79
اپیزودهای این قصه
قلب
خلاصه:

یک روز بعدظهر آقای دیتل مشغول آب دادن به گلهای باغچه بود پسرش الک و دخترش ماری کنار باغچه نشسته بودند و چای میخوردند ناگهان آقای دیتل فریادی کشید و دستش را روی قلبش گذاشت…

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (72 votes, average: 4,79 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *