

قهوهخانه خالی
محمد رشیدی با لحنی که غم و تاثر آن را به لرزه درآورده بود گفت: خدا رحمتت کنه برو پیش پروردگار بزرگ ای زاهیهای رفیق زندگی و عمرم، خدا رحمتت کنه روی جسد کفن کرده به روی رخت خواب خم شد و شروع به گریه و زاری کرد و از شدت خستگی دست راست خود را به بالش تکیه داد تا اینکه …