قهوه‌خانه خالی

نویسنده: نجیب محفوظ
زمان: 0:20:56
به اشتراک گذاری:
4.52
اپیزودهای این قصه
قهوه‌خانه خالی
خلاصه:

محمد رشیدی با لحنی که غم و تاثر آن را به لرزه درآورده بود گفت: خدا رحمتت کنه برو پیش پروردگار بزرگ ای زاهیه‌ای رفیق زندگی و عمرم، خدا رحمتت کنه روی جسد کفن کرده به روی رخت خواب خم شد و شروع به گریه و زاری کرد و از شدت خستگی دست راست خود را به بالش تکیه داد تا اینکه …

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (27 votes, average: 4,52 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *