

«لبخند ایتالیایی» داستانی از یک مجموعه داستان است که در کتابی با نام «والس وسط شعلههای آتش» منتشر شده است. این کتاب بیست و دو داستان کوتاه دارد که بیشترشان از زاویه دید اول شخص روایت شدهاند. شعاع موضوعی داستانها چندان بلند نیست و بر محور خانه و خانواده میگردد. مردان بیوفا و زنان حساس و محجوب و مظلوم در این مجموعه زیادند. زنانی که هنرمندند، تحصیلکرده و دارای موقعیت شغلی و اجتماعی هستند. در این داستانها از زنان بیسواد و کمسواد و عامی و خانهدار که دورانی طولانی در داستاننویسی ایرانیِ معطوف به جامعه، حضور پررنگی داشتند کمتر نشانی هست. با این همه همین زنان تحصیلکرده و هنرمند و شاغل زیر ستم و نامهربانی مردان داستان قرار دارند. مردهای دستوپا چلفتی و بزدل، خودخواه و فاقد درک هنری، بیاحساس، خودبین، بیوفا و خیانتکار، متجاوز و زورگو.
داستان لبخند ایتالیایی اینگونه شروع میشود:
از کنار دیوار آهسته میرفتم و مثل همه این روزها حال خوشی نداشتم و از همه چیز خسته بودم. یک آن چیزی به سرم اصابت کرد و ترکید و آب قرمز رنگی از سمت راست بدنم راه گرفت…