
ما فقط از آینده میترسیم
نویسنده:
منیرو روانی پور
راوی:
معصومه روحبخش
زمان:
00:25:45
به اشتراک گذاری:
4.57

ما فقط از آینده میترسیم
ما شاعر بودیم و خاطرهای نداشتیم. هر روز بعدازظهر، شاید از ساعت چهار توی آن خیابان، جلوی كتابفروشی میایستادیم حرف میزدیم، شعر میخواندیم و بحث میكردیم. هر روز همین بود كه بود. كلمات دیگر حقیقی نبودند، فقط انگار مثل دستهای مگس رد ما را میگرفتند و تا به كتابفروشی میرسیدیم وزوز، بالای سرمان پرواز میكردند.