

محاکمه
«محاکمه» یکی از مجموعه داستانهای کوتاه چخوف است.
داستان حول محاکمه یک فرد میچرخد. شروع داستان با مراجعه پیرمردی به کلانتر شروع میشود. او نالهکنان فریاد میزند: «کمکم کن کلانتر! پسرم از من دزدی کرده!! او صد روبل از کشوی مغازه من دزدی کرده»…
کلانتر و دستیارش بهشدت از شنیدن این خبر خوشحال میشوند چرا که مردم روستا به هیچ وجه آنها و کارشان را قبول نداشتند، اما حالا با به دست گرفتن این اتفاق کلانتر میتوانست توجه مردم دهکده را به سوی خود جلب کند.
با پیرمرد (کوزما) به سمت مغازه او و پسرش میروند تا ببینند ماجرا از چه قرار است و پول کوزما را از چنگ پسرش (سراپیون) در بیاورند. همانجا جلسه محاکمهای تشکیل میدهند. مردم دهکده، کدخدا، پزشک و .. را جمع میکنند تا در حضور همه این محاکمه انجام شود.