مرد رنگین‌کمانی

نویسنده: محمدصالح علاء
زمان: 00:24:47
به اشتراک گذاری:
4.61
اپیزودهای این قصه
مرد رنگین‌کمانی
خلاصه:

پیام‌ها را پاک می‌كنم، مدتی تلویزیون تماشا می‌كنم، خوابم می‌گیرد، می‌خوابم. سر سپیده، در سده‌ سیزده، بیدار می‌شوم، به بیابان می‌روم، هیزم می‌كشم. هیچ‌كس نمی‌داند كه مدتی است دل توی دلم نیست. عاشق شده‌ام اما نمی‌دانم او كیست، چرا این‌همه دوستش دارم. بیشتر خاطره‌هایم با او است. یك روز آسمان بیابان صاف بود اما كم‌كم ابری شد، باران گرفت. اول نم‌نم می‌بارید ولی یک‌باره طوفان شد. باد سرد سمجی وزید. باران، برف شد، چه برفی، هر دانه‌اش به یک رنگ، سرخ، سبز، سفید، طلایی، نقره‌ای، ارغوانی، نارنجی. یک‌­باره زمین و آسمان رنگی شد، انگار پروانه‌های رنگی از آسمان به زمین كوچ می‌كنند.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (92 votes, average: 4,61 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *