مرد نامرئی

نویسنده: هربرت جورج ولز
زمان: 01:28:40
به اشتراک گذاری:
4
اپیزودهای این قصه
مرد نامرئی قسمت اول
مرد نامرئی قسمت دوم
مرد نامرئی قسمت سوم
مرد نامرئی قسمت چهارم
خلاصه:

«مرد نامرئی» به قلم «هربرت جورج ولز»، داستان زندگی مردی به نام «گریفین» را به تصویر می‌کشد که با اراده‌ خود و توسط یک ماده شیمیایی نامرئی شده است.

مرد نامرئی شرح آزمایش وحشتناکی می‌باشد که گریفین انجام داده است. آزمایشی که کابوسی ترسناک برای نسل‌های مختلف مخاطبین تاین رمان به همراه دارد. هنگامی فضایی سرشار از تعلیق شکل می‌گیرد که غریبه‌ای به یک مسافرخانه‌ی روستایی می‌رود…

در بخشی از این رمان می­شنویم:

«آقای هال» به راهش ادامه داد و از این­که دید زبانه‌ در پشتی عقب کشیده شده، کنجکاو شد. «یعنی غریبه توی صبح به این زودی برای قدم زدن رفته؟» او می‌دانست پیش از رفتن به تخت در را قفل کرده بود. دیگر چه کسی می‌توانست قفل آن را باز کرده باشد.

او خانم هال را صدا زد تا پشت در غریبه بیاید و آهسته در زد. وقتی جوابی نیامد، او در را هل داد و باز کرد. اتاق خالی بود! همان طور که او فکر می‌کرد.

–  جرج، روی میز رو ببین! تموم پانسمان‌های مرد اونجا هستن. شلوار، کلاه و دستکش‌هاش هم اینجا هستن. اون چطور می‌تونه بدون لباس‌هاش این‌ور و اون‌ور بره؟

وقتی شروع به نگاه به اطراف اتاق کردند، شنیدند فردی پایین پله‌ها عطسه کرد. خانم هال دزدکی نگاهی به بیرون انداخت؛ ولی کسی آن جا نبود.

او گفت: «حتماً خیالاتی شدم.» دوباره به اتاق برگشت و به تخت نزدیک شد. به ملافه‌ها دست کشید. «اون‌ها سردن. اون حداقل یه ساعت پیش از اینجا رفته. اون صبح به این زودی باعجله کجا رفته؟»

بعد اتفاقی بسیار خارق‌العاده رخ داد. برگه‌ها خودشان کنار هم جمع شدند و روی هم قرار گرفتند. چند لحظه بعد از جا پریدند و در اطراف اتاق به رقص درآمدند. بعد کلاه غریبه از روی تخت بلند شد و در هوا به پرواز درآمد. بعد مستقیم به مقصد صورت خانم هال حرکت کرد!

هم‌زمان اسفنج لگن دستشویی به هوا پرید و به سرعت به سمت آقای هال به حرکت درآمد. صندلی در حالی که کت غریبه را به هوا پرتاب می‌کرد، چپه شد و چهارپایه‌اش به سمت خانم هال نشانه رفت. صندلی هدف‌گیری کرد، با ملایمت ولی محکم به او حمله‌ور شد و بارها به پشتش ضربه زد و او را از در بیرون راند.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (2 votes, average: 4,00 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نظرات

خاطره گفت:

جالب بود