در زمان سامانیان پسری به نام «حسین» به دنیا می‌آید. نبوغ او بر همه آشکار می‌‌‌‌‌‌‌‌شود. آموزگارانش اعتراف می‌کنند شاگردی مثل او ندیده‌اند که در کودکی از آنان بیشتر بداند. حسین پزشکی حاذق می شود و برای درمان شاه سامانیان به دربار می‌‌‌‌‌‌‌‌رود.
پزشکان دربار امیر سامانی از درمان او ناتوان‌اند، اما «حسین بن عبدالله» معروف به «ابوعلی سینا» شاه را درمان می‌‌‌‌‌‌‌‌کند. امیر در ازای نجات جانش به حکیم می‌‌‌‌‌‌‌‌گوید هرچه می‌خواهد،درخواست کند. بوعلی سینا می‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد در کتابخانه بزرگ شاه سامانی حضور یابد و از کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌های آنجا استفاده کند. شاه می‌پذیرد.
پس از مرگ امیر سامانی، درباریان و حسودان عرصه را بر حکیم تنگ می‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و آتش‌سوزی کتابخانه را برگردن او می‌اندازند. جانشین شاه که فرهنگ دوست است و قدر حکیم را می‌‌‌‌‌‌‌‌داند، از او حمایت می‌‌‌‌‌‌‌‌کند. اما پس از مرگ امیر جدید، بوعلی‌‌‌‌‌‌‌‌سینا به خیانت متهم می‌‌‌‌‌‌‌‌شود و تحت تعقیب قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد. او مجبور می‌‌‌‌‌‌‌‌شود با لباس مبدل از بخارا بگریزد و این آغاز زندگی پرماجرای بزرگ‌ترین حکیم و دانشمند جهان اسلام است.