
مرصاد العباد / جلد دو







بیتردید عاشقانهترین روایت از خلقت آدم، آن است که «شیخ نجمالدین رازی» معروف به «نجمالدین دایه» در کتاب «مرصادالعباد» تعریف کرده است: حکایت عاشقانهی آفرینش آدم.
چرا خدا آدم را بیواسطه، به دست خود، خلق کرد؟
در فصل چهارم از باب دوم کتاب «مرصاد العباد» نخست بخشی از آیه هفتاد و یکم سوره مبارکه «ص» آمده: «إنّی خالقُ بَشَراً مِّن طین؛ همانا من بشری از گِل خواهم آفرید»؛ و سپس این حدیث قدسی: «و پیغامبر که درود و تحیت خدا بر او باد، روایت کرده است از خداوند بزرگ و بلندمرتبه، که فرموده است: گِل آدم را چهل روز به دست خویش سِرشتم.» (مرصادالعباد، به تصحیح دکتر محمدامین ریاحی، صفحه ۶۵).
نجمالدین رازی برداشت خود را از کیفیت خلقت آدم، به زبانی عاشقانه بیان کرده است. این صوفیِ قرن شش و هفت هجری در توضیح اینکه خداوند فرموده که «گل آدم را به دست خویش سرشتم»، نخست، مثالی زیبا آورده است. او رفتارِ پادشاهان و فرمانروایانِ حکومتهای دنیایی را هنگامی که میخواهند گنج یا شیئی بسیار گرانبها را پنهان کنند، مثالی برای تبیینِ چرایی خلقت آدم به دست خالق مطلق آورده است:
«پادشاهانِ صورتی [ظاهری، مجازی، دنیایی] چون عمارتی فرمایند [یعنی دستور ساخت ساختمانی را بدهند]، خدمتکاران بر کار کنند؛ ننگ دارند که به خودیِ خود دست در گِل نهند؛ به دیگران بازگذارند. ولکن چون کار بدان موضع رسد که گنجی خواهند نهاد، جمله خَدَم و حَشَم را دور کنند و به خودیِ خود، دست در گِل نهند و آن موضع به قدر و اندازهی گنج راست کنند [آماده کنند] و آن گنج به خودیِ خود [یعنی با دست خود و به تنهایی] بنهند» .(مرصادالعباد، صفحه ۶۸)
آنجا که پادشاه مطلقِ ملک و ملکوت میفرماید که گِلِ وجود آدم را به دست خویش، نه با واسطهی فرشتگان، سرشته است:
«حق تعالی چون اصناف [گونههای] موجودات میآفرید، از دنیا و آخرت و بهشت و دوزخ، وسایطِ [واسطههای] گوناگون در هر مقام بر کار کرد. چون کار به خلقت آدم رسید، گفت: «إنّی خالق بشراً مِن طین»؛ خانهی آب و گِلِ آدم من میسازم. جمعی را مشتبه شد [به اشتباه افتادند]؛ گفتند: «خلق السمٰوات والارض»، نه همه تو ساختهای؟ گفت: « این را به خودیِ خود میسازم؛ بیواسطه که در او گنجِ معرفت تعبیه خواهم کرد». (مرصادالعباد، صفحهی ۶۸)
نجمالدین رازی در ادامه تعریف میکند که به امر خداوند، جبرئیلِ امین به زمین میآید تا مُشتی خاک بیاورد از بهر خلقت آدم. جبرئیل به زمین میآید، اما خاک او را به عزّت حق سوگند میدهد که او را رها کند و به بارگاه عالی مرتبه حق تعالی نبرد؛ چرا که طاقت قربِ حق و توان تحمل قهرِ خداوندی را ندارد…