

مرگ درمیزند
وقایع این نمایشنامه کوتاه در یک آپارتمان نقلی جریان دارد. نمایشنامه از دو پرسوناژ تشکیل شده: یکی مردی میانسال به نام «نات»، و دیگری کاراکتری که خود را «مرگ» مینامد. شب است و نات مشغول خواندن روزنامه. صدایی بلند توجه نات را به خود جلب میکند و دقایقی بعد، این توجه با ورود مردی غریبه به داخل آپارتمان نات، به تعجب بدل میشود. مرد تازهوارد مدعیست که خودِ مرگ است، و برای ستاندن جان نات آمده. نات ابتدا قضیه را جدی نمیگیرد. اما کمی بعد، به فکر میافتد که نکند واقعاً زمان مرگش سر رسیده باشد. همین است که با مرگ وارد گفتوگو میشود و ملتمسانه از او زمان میخواهد. مرگ اما بنا به وظیفه، خواسته او را رد میکند. تا اینکه فکری ناب به ذهن نات خطور میکند؛ فکری که با عملی ساختن آن میتواند از چنگال مرگ بگریزد…