«مرگ جک همیلتون» یک داستان کوتاه جنایی بر اساس ماجرایی واقعیاست. «استیون کینگ» نویسنده مشهور آمریکایی، این داستان را بر اساس ماجرای واقعی یکی از اعضای باند سرقت «جان دیلینگر» نوشته است. داستان درباره‌ سه نفر از اعضای این باند دزدی است که از دست پلیس آمریکا فرار می‌کنند و اتفاقات غیرقابل پیش‌بینی برای آن‌ها رقم می‌خورد.

«جان هربرت دیلینجر» یکی از بزرگ‌ترین سارقان ایالات متحده بود که در دهه ۳۰ میلادی از بیست و چهار بانک و چندین اداره پلیس سرقت کرد. مرگ جک همیلتون از دید یک راوی اول‌شخص به‌نام «هومر» روایت می‌شود. او یکی از اعضای باند سرقت جان دیلینگر است که می‌خواهد دماجرای زخم روی لب دیلینجر را تعریف کند.

پس از درگیری مسلحانه‌ سارقان با اداره تحقیقات فدرال، هومر، دیلینجر و جک همیلتون با یک وسیله از مهلکه فرار می­کنند. درگیری و تیراندازی بین آن‌ها و پلیس ادامه پیدا می‌کند اما این سه مرد موفق می‌شوند مجدداً فرار کنند. اما در همین حین همیلتون مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد.

پس از رها کردن ماشین که در طول درگیری حسابی آسیب دیده است، آن‌ها خودروی دیگری را از یک راننده‌ی عبوری می‌دزدند و به اتاقی اجاره‌ای پناه می‌برند. سه مرد سارق فراری به مدت پنج روز در آن‌جا می‌مانند. وضعیت جراحت همیلتون رو به وخامت می‌رود و مشخص می‌شود که گلوله در ریه‌ او گیر کرده است. هومر و دیلینگر باید هرچه سریع‌تر برای مداوای زخم او اقدام کنند؛ اما ماجرا پیچیده‌تر از این حرف‌هاست که به سادگی پزشک خبر کنند یا او را به بیمارستان ببرند.

آیا همیلتون زنده می‌ماند؟ سرنوشت باند سرقت دیلینگر چگونه به زنده ماندن یا نماندن همیلتون گره خورده است؟ آیا پلیس موفق می‌شود این سه مرد سارق فراری را دستگیر کند؟