مسلول

نویسنده: جلال آل احمد
زمان: 00:15:31
به اشتراک گذاری:
4.48
اپیزودهای این قصه
مسلول
خلاصه:

از در باغ آسایشگاه پا به درون گذاشتم هنوز اثری از ترس و وحشت پیشین را با خود داشتم .وحشت از ورود به یک جای ناشناس . وحشتی که وقتی بچه بودم از ورود به جلسه ی امتحان در خودم حس می کردم.با دوستم که طبیب آسایشگاه بود قرار گذاشته بودم ساعت ده صبح خودم را به شاه آباد برسانم .

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (66 votes, average: 4,48 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *