در سال ۱۹۵۴، در جام‌‌جهانی سوییس، کشور آلمان که ازسوی جامعه‌‌‌ بین‌المللی بخشیده شده نیز شرکت می‌‌‌کند و این مسابقات را فرصت مناسبی برای تولد دوباره، پس از جنگ، می‌داند.

گزارشگر جوانی که «هانس» نام دارد، خبرنگار یک مجله‌‌ محلی است که برای تهیه‌ گزارش از اعزام تیم ملی فوتبال آلمان غربی به فرودگاه می‌‌رود و قصد دارد با «سب هربرگر»، مربی تیم ملی، گفت‌‌‌و‌‌گو کند. سب درابتدا نمی‌پذیرد، اما وقتی متوجه می‌‌شود که هانس پسر هم‌‌بازی سابقش «شوان فورستر» است، با او گفت‌‌‌وگوی مفصلی می‌‌‌کند. چاپ این مصاحبه برای هانس موفقیت حرفه‌‌‌ای به همراه دارد و سردبیر مجله او را به‌‌‌عنوان خبرنگار ویژه برای گزارش جام‌‌‌جهانی انتخاب می‌‌‌کند.

از طرف دیگر، شوان، پدر هانس، که زمانی ستاره‌ فوتبال تیم «مانهاین» بود، مدعی است به حق خودش در فوتبال نرسیده‌‌است و اکنون به‌‌‌عنوان مربی تیم فوتبال «نانواها» وضعیت نامناسبی دارد.

شوان از هانس می‌‌‌خواهد او را همراه خودش به سوییس ببرد تا هم به مربی تیم ملی مشورت بدهد و هم مسابقات را از نزدیک ببیند. هانس که قادر به انجام این کار نیست، از خواهرش تقاضا می‌‌کند از طرف او تلویزیونی برای پدر بخرد تا او بتواند بازی‌ها را که برای اولین بار به‌‌‌صورت زنده از تلویزیون پخش می‌‌‌شود تماشا کند، اما شوان فورستر زیر بار نمی‌رود و قصد دارد هرطور شده خود را به سوییس برساند.