
ملاقات با جو بلک




رویارویی با مرگ و مهلت داشتن در آخرین روزهای زندگی، سعادتی است که نصیب هرکسی نمیشود، اما فرشته مرگ در کالبد مردی جوان بر آقای «پریش» ظاهر شده و حتی عاشق دختر او نیز میشود. داستان به سمتی پیش میرود که مرگ را با زندگی و عشق پیوند میدهد و این عشق قدرتمند حتی میتواند مردهای را نیز زنده کند.
«بیل» مدتی است که صدای ترسناکی میشنود. این صدا پس از مرگ نامزد دخترش، در قالب او درمیآید و با بیل پریش همراه میشود.
بیل پریش، تاجر قدرتمند و محترم، به همراه دو دختر و دامادش در یکی از خانههای بزرگ «منهتن» زندگی میکند. او صاحب امپراتوری بزرگ رسانهای در نیویورک است و به تشویق و تحریک مشاور جوانش، «درو»، که البته قصد ازدواج با دختر کوچکش را هم دارد، در حال بررسی پیشنهاد ادغام شرکت پریش با یکی دیگر از رقیبان رسانهای است.
ازسویی دیگر، در حالی که خانواده پریش در حال تدارک جشن تولد شصت و پنج سالگی بیل پریش هستن، صدایی عجیب و ترسآور به سراغ بیل پریش میآید و همزمان با شنیدن صدا درد شدیدی در دست بیل احساس میشود. بیل نگران و وحشت زده است.
سرانجام یک روز صدا در یک مهمانی خانوادگی به سراغ بیل میآید و ادعا میکند که پشت درِ خانه ایستاده و مستخدم خانه نیز صدا را تأیید میکند. درنهایت صدا و بیل به تفاهمی میرسند و قرار میشود تا فعلا بدون دردسر در کنار هم باشند.