

موبایل
شب بیست و یک ژوئيه آمدند. بین ساعت دوازده و یک و نیم بود. نباید خیلی زیاد بوده باشند. پنج یا شش جوان. من فقط صداها و سر و صداها را شنیدم. احتمالا اصلا متوجه نشده بودند که در «بونگالو» چراغ روشن بود. پنجره اتاق خوابها به سمت پشت ساختمان بود و پردهها کشیده. بعد از مدتها اولین شب گرم و دم کرده و اولین روز آخرین هفته تعطیلات ما….