موش آهن‌خور

تنظیم متن: سعید اسلام زاده
زمان: 00:08:43
به اشتراک گذاری:
1
اپیزودهای این قصه
موش آهن‌خور
خلاصه:

در زمان‌‌‌‌‌‌‌‌های قدیم بازرگانی بود که تصمیم داشت به سفر تجاری برود. پیش خودش فکر کرد که بهتر است مقداری از سرمایه‌‌‌‌‌‌‌‌اش را در شهر خودش بگذارد، تا اگر برای بار کاروان اتفاقی افتاد تمام سرمایه‌‌‌‌‌‌‌‌اش را از دست نداده باشد.
بعد از یک سال تاجر برگشت و جنس‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که به شهر آورده بود مشتری نداشتند، و چون قیمت آهن خیلی بیشتر شده بود، بنابراین تصمیم گرفت اول آهن را بفروشد. دوست مرد به او گفت موشی در انبار آهن‌‌‌‌‌‌‌‌ها را خورده است. بازرگان که متوجه حیله دوستش شد، سعی کرد خودش را خونسرد نشان دهد و قرار شد فردا برای ناهار به خانه دوستش برود.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (1 votes, average: 1,00 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *