نوروز با فیروز

نویسنده: هانیه نجفی
زمان: 02:36:04
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
نوروز با فیروز قسمت اول
نوروز با فیروز قسمت دوم
نوروز با فیروز قسمت سوم
نوروز با فیروز قسمت چهارم
نوروز با فیروز قسمت پنجم
نوروز با فیروز قسمت ششم
نوروز با فیروز قسمت هفتم
خلاصه:

«نوروز با فیروز» مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌ای روایت هفت داستان خانوادگی است.
جیب مخفی:
«وحیده» به بیمارستان می‌رود. پرستارش «خانم نیری» از او درباره‌ همراه و خانواده‌اش می‌پرسد. وحیده می‌گوید که تنها شوهرش «جواد» را دارد که او هم در «عسلویه» کار می‌کند و با خانواده‌اش هم قطع رابطه کرده است.
او در لباسش جیب مخفی درست کرده است تا مدارک مهمش را در آنجا بگذارد و حتی النگوی طلای خودش را با چسب بالای ساق دستش چسبانده تا کسی آن را نبیند و این موضوع را به پرستارش هم می‌گوید، ولی بعد پشیمان می‌شود و می‌ترسد که پرستار از او دزدی کند.

از طرفی «سودابه» و «یحیی»، «عمه انسیه» را که دچار کمردرد شده به اورژانس آورده‌اند. سودابه وقتی وحیده را در سالن انتظار می‌بیند، سعی می‌کند به او کمک کند. ولی وحیده به او هم مشکوک می‌شود که حتما می‌خواهد از وی دزدی کند و همین طور پشت سر هم برای جواد از ترس‌هایش پیام می‌فرستد.
در همین هنگام عمه انسیه را مرخص می‌کنند. او با دیدن وحیده در سالن انتظار بیمارستان تصمیم می‌گیرد که هرطور شده به وی کمک کند. وحیده با وجود ترس بسیار، چون دکتر گفته نباید شب تنها بماند، بالاخره با عمه انسیه به خانه‌ آن‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌رود؛ ولی مدام به همسرش گزارش می‌دهد.
عمه انسیه او را نصیحت می‌کند که خوب است مراقب خودت باشی، ولی این‌‌‌‌‌‌‌‌که به همه مشکوک باشی، خوب نیست. عمه به او اطمینان می‌دهد که پیش آن‌‌‌‌‌‌‌‌ها در امنیت کامل است. عمه از او می‌خواهد که کاری کند تا دلش بزرگ‌تر شود و فکر و خیال‌ها و ترس و نگرانی‌اش هم کم‌تر شود.

ماشین آرزوها:
سودابه از یحیی می‌خواهد که زیرانداز و گاز پیک‌نیکی و بقیه وسایل را در ماشین بگذارد و می‌گوید که قصد دارد تا برای آرامش روحی خودشان به فشم بروند. در مسیر سودابه به یحیی می‌فهماند که امروز سالروز نامزدی‌شان است و او خواسته تا به این ترتیب امروز را به خودشان مرخصی دهند و کمی تجدید خاطره کنند.
در طول مسیر آن‌‌‌‌‌‌‌‌ها با عروس و دامادی برخورد می‌کنند که خودروی‌‌‌‌‌‌‌‌شان خراب شده و در جاده مانده‌اند. محل عکاسی عروسی هم باغی در فشم است و به این ترتیب سودابه و یحیی پیشنهاد می‌دهند که آن‌‌‌‌‌‌‌‌ها را برسانند.

و چند داستان دیگر. بشنوید و لذت ببرید…

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *