







در شهری ساحلی در نروژ، کارخانه کشتی سازی «کارستن برنیک» قرار دارد. او به همراه خانوادهاش زندگی آرامی را در آنجا میگذراند؛ اما بهتدریج میان کارگران شورشهایی رخ میدهد و هم زمان مهمانهایی از آمریکا نیز به آنجا وارد میشوند.
کارگران یک کارخانه کشتی سازی در یکی از شهرهای ساحلی نروژ توسط سرکارگر آنجا «آوون» به شورش تحریک میشوند. «کارستن برنیک» که مالک کارخانه است، کارگر وفادارش یعنی آوون را به خانه دعوت کرده و توبیخش میکند. برنیک و همسرش «مارتا» فرزندی به نام «اولاف» دارند و دختری به نام «دینا» را هم به فرزندی قبول کردهاند و زندگی آرامی را می گذرانند.
دینا در انتظار خواستگاری «رولاند»، معلم شهر، است و در عین حال به دنبال کشف گذشته پدر و مادر واقعیاش است. گذشتهای که هیچ یک از مردم شهر درباره آن حرفی نمیزنند. زندگی آرام این خانواده که ثروتمندترین خانواده شهر هستند، با آمدن مسافرانی از آمریکا در معرض خطر قرار میگیرد. این مسافران نزدیکترین افراد خانواده هستند…