هزار و یک شب / جلد چهارده

اقتباس متن: سمیرا عباس شکوهی
زمان: 01:55:32
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
هزار و یک شب / جلد چهارده قسمت اول
هزار و یک شب / جلد چهارده قسمت دوم
هزار و یک شب / جلد چهارده قسمت سوم
هزار و یک شب / جلد چهارده قسمت چهارم
هزار و یک شب / جلد چهارده قسمت پنجم
خلاصه:

چون شب هفتاد و دوم برآمد گفت: ای ملک جوان‌بخت! نضهت‌الزمان با خادم گفت برو و آن­که ابیات همی خواند نزد منش آر. خادم برفت و جست‌وجو کرده جز تونتاب کس را بیدار نیافت و ضوءالمکان بی‌خود افتاده و تونتاب در پهلوی او ایستاده بود. خادم با تونتاب گفت: تو بودی که شعر همی­خواندی؟ خاتون آواز تو شنیده است. تونتاب گفت: لا والله. من شعر نخوانده‌ام. خادم گفت: تو بیدار هستی. خواننده‌ شعر به من بنمای.» تونتاب گمان کرد که خاتون از شعر خواندن در خشم شده به ضوءالمکان بترسید و با خود گفت: بسا هست از خادم آسیبی بدو برسد. پس در جواب خادم گفت که: من خواننده‌ی شعر نشناسم. خادم گفت: به خدا سوگند که دروغ می‌گویی. جز تو کس بیدار نیست. تونتاب گفت: با تو راستی بگویم. خواننده‌ اشعار مردی بود راهگذر که مرا نیز از خواب بیدار کرد. خدا به سزایش برساند!

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *