همسر من یک مرد یخی است

زمان: 00:29:25
به اشتراک گذاری:
3.81
اپیزودهای این قصه
همسر من یک مرد یخی است
خلاصه:

حالا دیگر قلبی برایم باقی نمانده است. گرما از وجودم رخت بربسته. گاهی وقت ها فراموش می کنم هیچ وقت گرمایی در وجودم بوده یا نه. این جا تنهاتر از هر کس دیگری در زمین هستم. وقتی گریه می کنم، مرد یخی گونه ام را می بوسد و اشک هایم به یخ تبدیل می شوند. او قطره اشک های منجمد را در دست می گیرد و آن ها را روی زبانش می گذارد و می گوید: «ببین چقدر دوستت دارم.- او راست می گوید. اما بادی که از ناکجاآباد می آید، حرف های او را دورتر و دورتر به سمت گذشته ها می برد.»

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (140 votes, average: 3,81 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نظرات

... گفت:

بسیار زیبا بود