

هویت
داستان هویت حول محور دو شخصیت اصلی به نام شانتال و ژان مارک میچرخد. ماجرای هویت از یک جملهی به ظاهر سادهی شانتال آغاز میشود: «مردها دیگر برای دیدن من سر برنمیگردانند». این جمله آن قدر ژان مارک را تحت تاثیر قرار میدهد که او را با روی دیگر عشق آشنا میسازد. ژان مارک برای آنکه از افسردگی شانتال جلوگیری کند از زبان غریبه نامههای متعددی به شانتال مینویسد تا احساس جوانی و زیبایی را در او بیدار کند اما این نامهها هویت اصلی شانتال را زیر سوال میبرد. ژان مارک در جریان نامهنگاریها احساس میکند هرگز نتوانسته است شانتال را به خوبی بشناسد و از این موضوع به وحشت میافتد. ماجرای هویت از این پس بر مدار وحشت پیش میرود ونویسنده بجز عشق باقی مسائل شکننده و فانی را به چالش میکشد.
گوینده واقعا اصلا خوب نیست اصلا رغبت گوش دادن رو از آدم میگیره. خیلی روباتیک میخونن انگار داری به تلفن گویا گوش میدی. خیلی از جاها هم لحن متن رو اشتباه میخونن و تاکید های رو کلماتشون اشتباهه که تاثیر میذاره روی درک از متن. در کل نتونستم به گوش دادن ادامه بدم متاسفانه اصلا صدا و نحوهای که این گوینده کتاب رو بازخوانی کردن جذاب و گیرا نیست.
سلام.خسته نباشید.عالیبود
