وداع؛ گل ساری! گل زرد من!

نویسنده: چنگیز آیتماتوف
زمان: 02:26:09
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
وداع؛ گل ساری! گل زرد من! قسمت اول
وداع؛ گل ساری! گل زرد من! قسمت دوم
وداع؛ گل ساری! گل زرد من! قسمت سوم
وداع؛ گل ساری! گل زرد من! قسمت چهارم
وداع؛ گل ساری! گل زرد من! قسمت پنجم
خلاصه:

سرجوخه «تانابای باکاسف» پس از مدت­ها خدمت در جبهه­‌های شرق و غرب، وقتی ارتش «کوانتون» تسلیم شده، از خدمت مرخص گشته است. تمام مدت شش سال جنگ در جبهه­‌های مختلف خدمت کرده و صدمات زیادی دیده است و اینک به خانه بازگشته است. او ابتدا به شغل آهنگری، سپس اسب چرانی روی می­‌آورد و با همسرش در دره «ساری ایوس» ساکن می­شوند. آن­ها سه فرزند دارند. «تانابای» در پی ماجراهایی صاحب اسبی جوان به نام «گولساری» می­شود. آن دو تمام جوانی­ها و لحظات زندگی را با هم می­گذرانند. هر دو جوان و چالاک هستند و سربالایی «آلکساندروف» را با نیرومندی و سرعت طی  می­کنند. سال­ها گذشته است و تانابای و گولساری هر دو پیر شده­اند، در آخرین بار با هم بودن، تانابای هنگامی که به دیدن پسرش در دهکده­ای دیگر می­رود، به علت فرار از بی­حرمتی عروسش، بی­موقع راهی بازگشت به خانه می­شود. در نیمه­های راه گولساری آخرین نفس­های خود را می­کشد و تانابای با علم به این ماجرا، خاطرات خود را از با هم بودن و جوانی­ها را مرور می­کند.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *