وقتی که درختان سبز بودند

نویسنده: اینز هیرون
زمان: 01:39:31
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
وقتی که درختان سبز بودند قسمت اول
وقتی که درختان سبز بودند قسمت دوم
وقتی که درختان سبز بودند قسمت سوم
وقتی که درختان سبز بودند قسمت چهارم
وقتی که درختان سبز بودند قسمت پنجم
وقتی که درختان سبز بودند قسمت ششم
خلاصه:

«رابین» با مادرش کنار رودخانه نشسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و به حرکت قایق کاغذی روی آب نگاه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند؛ اما رابین مثل بچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دیگر چندان هیجان و شور و شر ندارد و این باعث نگرانی مادرش شده است.
رابین که جریان آب و حرکت رودخانه را خیلی دوست دارد، مادرش را متقاعد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند تا زمان بیشتری را کنار رودخانه سپری کنند. «انیِس»، مادر رابین، خبرنگار است و زنی فعال که بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کاری را چندان دوست ندارد، ولی قبول می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند تا در کنار رابین لحظات بیشتری را سپری کند.
رابین از درد شدید شکم ناله می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. به ناچار او را به بیمارستان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند. پزشکان شکم او را جراحی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، اما حال رابین بهتر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و پزشکان دوباره و سه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌باره دست به عمل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند، اما هیچ بهبودی در روند بیماری رابین احساس نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.
مادر که امیدش را از دست داده است، به فکر برگزاری مراسم ختم پسر نوجوانش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد و از ادامه رنج پسر شدیداً عذاب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشد، اما «ناتان» که پیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر کشیش بوده و در کسوت پزشکی نیز تحصیل کرده است، به کمک مادر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شتابد و به او پیشنهاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند تا بیمارستان پسرش را عوض کند.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *