

پارک ممنوع
داستان در مورد مردی است که برای خرید پارچه همراه همسرش راهی میشود. ترافیک زیاد است و جای پارک پیدا نمیشود. در نهایت مرد در محل پارک ممنوع ماشین را نگهمیدارد و از همسرش میخواهد به تنهایی خرید کند و زود برگردد.
مرد در ماشین منتظر است. با این که آنطرف خیابان جایی برای پارک ماشین باز میشود، اما تنبلی مانع از آن میشود که مرد ماشین را به آنطرف خیابان ببرد…