







«سر آل رد گریو» مدتی بعد از مرگ پسرش، با دریافت نامهای بیامضاء که کشیشان «سَن آن سِلم» را متهم به قتل «رونالد گریو» کرده بود، فرمانده «آدام برتون» را مامور تحقیق پرونده کرد.
در کلیسا «پدر سن سباستین» ورود پنج مهمان جدید را به کشیشها اطلاع میدهد و از آنها میخواهد که با فرمانده پلیس همکاری کنند. همچنین از رافائل میخواهد که با «پدر جان بیترتون» درباره حضور «بازرس کرامپتون» در سن آن سلم صحبت کند؛ چراکه بنابر عقیده بعضیها از جمله «رافائل»، کرامپتون با شهادت علیه پدر جان باعث شد که دادگاه حکم به زندانی شدن او بدهد. بنابراین پدر جان نمیتواند حضور کرامپتون را در سن آن سلم تحمل کند.
از طرف دیگر، کرامپتون با مهمان دیگر به نام «بازرس یاروت» هم مشکل دارد، چون یاروت همان کسی است که گزارش پرونده قتل همسر اول کرامپتون را به دادگاه ارائه داده و دادگاه رای به خودکشی داده است.
پدر مارتین همان روز اول فرمانده برتون را به دیدن تابلوی رستاخیز میبرد و در کلیسا آخرین یادداشتهای مرگ «مارگارت مونرو» را به او میدهد و از فرمانده میخواهد در مورد مرگ مونرو بیشتر تحقیق کند.
در دفتر وکالت «پیر رود» فرمانده برتون مطلع میشود که «کلارا» فرزندش، رافائل، را همراه یادداشتی در کلیسا رها کرده و در سال ۱۹۸۸ از دنیا رفته است.
صبح روز یکشنبه فرمانده به پدر سپاستین خبر میدهد که کرامپتون به قتل رسیده است…