پای تخته سیاه

نویسنده: ناصر شریف زاده
زمان: 00:28:53
توجه: مخاطب گرامی؛ عذرخواهی رادیوقصه را به دلیل کیفیت نامناسب صدا در قسمت‌هایی از داستان بپذیرید.
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
پای تخته سیاه قسمت اول
پای تخته سیاه قسمت دوم
خلاصه:

اون روز دیکته داشتیم. خبر شلوغی‌های انقلاب در تهران، شنیده می‌شد؛ اما در روستای ما خبری نبود.
رئیس پاسگاه آدم خیلی بداخلاقی بود، با این حال شعارنویسی کم‌کم داشت همه‌‌‌‌‌‌گیر می‌شد. در مدرسه‌ ما هم کم‌وبیش شعارها دیده می‌شدن. تا این‌‌‌‌‌‌که یک روز اتفاق عجیبی افتاد: دو ماشین با چند مامور وارد حیاط مدرسه شدند. اونا یه تخته سیاه با خودشون آورده بودن. با دیدن اون هزارجور فکر به ذهن ما رسید. هرکس چیزی می‌گفت و حدسی می‌زد. من ناخودآگاه به یاد شعارنویسی‌های مدرسه افتادم.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *