

پشت سایهی شب، قلعه مرگ
«مِهمِت» و دوستش وارد قلعه مرموزی در یکی از روستاهای ترکیه میشوند.
از سالهای دور مردم این روستا اعتقاد دارند قلعه بالای کوه، لانه شیطان است و هرکس وارد آن شود، سالم بیرون نمیآید.
مِهمِت»به همراه اسماعیل به این قلعه مرموز میروند تا از راز این قلعه سر در بیاورند، اما مِهمِت از بالای کوه پرت میشود. اسماعیل نیز دچار عذاب وجدان میشود و هر شب کابوس میبیند. بنابراین، تصمیم میگیرد برای فهمیدن راز مرگ مِهمِت یکبار دیگر وارد قلعه شود.