

پنجره باز
دیوید که تازه از مطب روانپزشک به خانه آمده بود، به حرفهای او فکر می کرد. خواهرش به دیدار او آمد و از حال او پرسید. دیوید گفت قرار است به دهکده ی سَن ژِرمَن برود و به توصیهی پزشک، دو هفته ای را در آنجا استراحت کند.