پنه‌لوپه در جنگ

نویسنده: اوریانا فالاچی
زمان: 02:09:04
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
پنه‌لوپه در جنگ قسمت اول
پنه‌لوپه در جنگ قسمت دوم
پنه‌لوپه در جنگ قسمت سوم
پنه‌لوپه در جنگ قسمت چهارم
پنه‌لوپه در جنگ قسمت پنجم
خلاصه:

گریه می‌کنی چون پشیمونی به دیگران که تو خونه‌هاشون کنار زن و بچه‌هاشون نشستن و تو پیژامه‌های راه راه زرد و قرمز و آبی آبجو می‌خورن حسودیت می‌شه… زنای اونا تو لباسای قشنگ دارن تلویزیون تماشا می‌کنن… آبجوهاشون تگریه و خانواده‌شون نجات پیدا کرده… چون رادیو گوش می‌دن و به شغل و مذهب قانونی اعتقاد دارن و سازماندهی کشور رو که کلمه نجات را براشون تداعی می‌کنه ستایش می‌کنن… وقتی داری به این چیزا فکر می‌کنی بارون می‌گیره! بارونی که جای ابر از خود آسمون می‌باره… جنس قطره‌های بارون از آهنه! سوزنکای آهنی که صورت و لباسات رو سوراخ سوراخ می‌کنن و بدل می‌شی به یه کپه خاکستر که نمی‌تونه از جاش جنب بخوره… اینجاس که یه در باز می‌شه و تو به سمتش می‌ری! با تعجب جلو در می‌مونی چون به جامعه تعلق نداری! چشمات رو می‌دوزی به دربونی که با بی‌خیالی نگاهت می‌کنه چون جزو جامعه نیستی و از دستور خدا و آمریکا سرپیچی کردی!

«جوانا» که اطرافیان جو صدایش می‌کنند از جانب یک تهیه‌کننده ایتالیایی ماموریت پیدا می‌کند برای مدت دو ماه به نیویورک برود و پس از آشنایی با محیط آن شهر و خلق و خوی آدمهایش موضوع داغی را برای تهیه یک فیلم پرفروش و سود آور تدارک ببیند.

جو به‌خاطر این سفر لبریز از شادی و هیجان است. و ناخودآگاهانه این امید را در دل می‌پروراند که شاید «ریچارد» عشق ایام نوجوانی خود را هم در آن شهر ببیند… در آنجا با سنگدلی و پرخاشگری خود را از قید و بند بکارت کذائیش می­رهاند. با عصیانگری و سرمستی عاشق مردی ضعیف و منحرف می‌شود که خود عاشق مرد دیگری است…

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *