






مردم مشهد بهدلیل یکهتازی قدارهبندها در شهر بست مینشینند و «سید محمود قوچانی» برای تأمین امنیت بهنزد «شاهزاده حمزه میرزا» میرود و با تهدید او حکم ضابطی شهر را به نام «پهلوان» میگیرد تا پهلوان و نوچههایش اوضاع را سامان دهند.
از سوی دیگر خبر میرسد که «اکبر»، پسر کوچکتر «پهلوان سلیم»، دراثر بیماری درگذشتهاست، اما اکبر پیش از انجام مراسم تدفین دوباره زنده میشود. پس از مرگ پهلوان سلیم، پسر کوچکترش اکبر، یاغی میشود و برای خود دارودستهای راه میاندازد و در شهر شرارت میکند.
«پهلوان کاظم»، جانشین پهلوان سلیم که خود را در کجرویهای اکبر مقصر میداند، سعی میکند با پند و اندرز او را به راه بیاورد، اما اکبر در پاسخ او را متهم به ضعف و ترس میکند و چون خود را شایسته جانشینی پدرش میداند، پهلوان کاظم را به کُشتی دعوت میکند. پهلوان کاظم با این شرط دعوت اکبر را میپذیرد که اگر بر او پیروز شد، اکبر هم دست از شرارت بردارد.
اکبر کُشتی را میبازد، اما زیر بار شروط پهلوان کاظم نمیرود و او را به مبارزه با قداره دعوت میکند. پهلوان اکبر با کمک پهلوان سلیم و «سید محمود قوچانی»، راه درست را در پیش میگیرد.