پهلوان پوریای ولی

اپیزودهای این قصه
پهلوان پوریای ولی قسمت اول
پهلوان پوریای ولی قسمت دوم
پهلوان پوریای ولی قسمت سوم
پهلوان پوریای ولی قسمت چهارم
پهلوان پوریای ولی قسمت پنجم
پهلوان پوریای ولی قسمت ششم
خلاصه:

مرد جوانی که به همراه مادرش به امید یافتن کار، راهی شهر خوی شده بود، در اولین حجره‌ای که به دنبال کار رفته بود، چشمش به دختر حاکم افتاد و یک دل نه، صد دل عاشقش شد. مادرش تصمیم گرفت به سراغ حاکم برود و دخترش را از او خواستگاری کند. وی با پاسخ مثبت دختر حاکم مواجه می‌شود؛ تنها به این شرط که جوان، «پوریای ولی» را در کشتی شکست دهد.

مادر ناامید به سقاخانه‌ای رفت و در آنجا به درگاه خداوند دعا کرد. در همین حال پوریای ولی گریه‌های مادر را شنید و چند و چون ماجرا را از او پرسید. پوریای ولی تازه در آنجا متوجه شد چه انتخاب دشواری دارد. او خودش را در برزخی از تصمیم‌های مختلف گرفتار می‌دید. پهلوان، برخلاف اصرار دوستانش «پهلوان بزرگ» و «پهلوان رشید خان»، نه از کشتی امتناع می‌کند و نه حتی به سفری مصلحتی می‌رود. اگرچه هنوز نمی‌داند که باید هنگام کشتی با حریفش چه کار کند؟

برای او هر نتیجه ای شکست به حساب می‌آید؛ چرا که در هر صورت، چیزی را از دست می‌دهد. با این حال او به سیاق مولایش، حضرت علی (ع)، و به خواست خداوند توکل می‌کند و خودش را در مسیر خاص حضرت حق می‌گذارد.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *