پیرمرد برفی

زمان: 00:20:35
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
پیرمرد برفی قسمت اول
پیرمرد برفی قسمت دوم
خلاصه:

در زمان‌های دور دو دختر نوجوان با مادر خود در کلبه‌ای نزدیک جنگل زندگی می‌کردند. آن­‌ها پدر نداشتند. دختر بزرگ‌تر در همه‌ کارها به مادرش کمک می کرد، اما دختر کوچک درست برعکس او بود.

دختر کوچک صبح‌ها دیر بیدار می‌شد و کمکی نمی‌کرد. او مدام غر می‌زد و تنبلی می‌کرد. مادر از او ناراحت می‌شد، اما فایده‌ای نداشت.

در یکی از روزهای بهار که دختر بزرگ‌تر برای آوردن آب به کنار چاه رفته بود، سطل از دستش رها شد و داخل چاه افتاد. او باید فکری می‌کرد؛ پس به داخل چاه رفت، اما سطل را پیدا نکرد. باید هرطور که شده بود، آن را پیدا می‌کرد. پس به راه افتاد و به تنوری رسید که چند نان در آن درحال پختن بود. صدایی به او گفت که نان‌های پخته را بردارد. وقتی نان‌ها را برداشت، تنور ناپدید شد و راهی پیش پایش باز شد.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *