کافه سیار

نویسنده: بهرام اکبری
زمان: 01:50:45
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
کافه سیار قسمت اول
کافه سیار قسمت دوم
کافه سیار قسمت سوم
کافه سیار قسمت چهارم
کافه سیار قسمت پنجم
کافه سیار قسمت ششم
کافه سیار قسمت هفتم
کافه سیار قسمت هشتم
کافه سیار قسمت نهم
کافه سیار قسمت دهم
خلاصه:

«بهار» و «نیما» زوج جوانی هستند که تصمیم می‌گیرند در روزهای نوروز کسب و کار جدیدی راه‌اندازی کنند. آن­ها می‌خواهند ماشین فولکس پدربزرگ­شان را تبدیل به یک کافه سیار کنند و در نوروز به جنوب کشور سفر کنند.

«مرتضی»، برادر بهار که تاجر لباس است، هیچ دل خوشی از نیما ندارد؛ پس کسب و کار جدید آن­ها مسخره می‌کند. ضمن آن­که مشخص می‌شود سه نفر از آدم‌های مرتضی به نام‌های «سعید» و «مجید» و «میترا» انبار پوشاک «حاج اکبر» و «سید منصور» را خالی کرده‌اند؛ چرا که مرتضی قصد دارد به هر طریقی که شده پدرش حاج اکبر را وارد تجارت خودش کند؛ اما نیما سعی می‌کند حاج اکبر را از وضعیت بازار ایران و خطرات کاری با مرتضی آگاه بسازد.

درنتیجه مرتضی کینه به دل می‌گیرد و آدم‌هایش را برای خرابکاری به فولکس می‌فرستد. درنهایت با تمام سختی‌ها کافه سیار تأسیس می‌شود. مرتضی پیشنهاد دزدی یک گردن‌بند عتیقه را به میترا و مجید و سعید می‌دهد. آن­ها گردن‌بند را می‌دزدند، اما درست در روز گشایش کافه سیار، یک اتومبیل مرتضی را زیر می‌گیرد. مرتضی در بیمارستان بستری می‌شود و کافه سیار به طرف جنوب سفرش را آغاز می‌کند.

میترا به همراه مجید و سعید وارد جاده جنوب می‌شوند؛ چرا که تصمیم دارند گردن‌بند دزدیده شده را به مرتضی تحویل ندهند و در جنوب آن را از طریق لنج و به شکل قاچاق از کشور خارج کنند. در رستوران پلیس به آن­ها مشکوک می‌شود. مجید گردن‌بند را داخل کافه سیار پنهان می‌کند…

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *