

«جان پی. استرلکی» در «کافه چرا»، داستانی الهامبخش و تاثیرگذار را درباره چرایی زندگی به تصویر میکشد. این اثر پرفروش و محبوب، داستان تمثیلی و نمادین مردی را روایت میکند که در سفری درونی و بیرونی معنای حقیقی زندگی را درمییابد و نگرش او در این مسیر نسبت به زندگی تغییر عمیقی پیدا میکند.
داستان در مورد مرد جوانی به نام جان است که برای خلوت با خود و دور شدن از کارهای روزمره به سفر میرود. او مدت زیادیست که به معنا و مفهوم زندگی میاندیشد و میکوشد تا آن را دریابد. جان معتقد است که معنای زندگی به کار کردن طولانی مدت ما و دریافت حقوق و کارهای روزمره محدود نمیشود. او از اینکه همهچیز در زندگی انسانها به پول وابسته است به ستوه آمده و به چندین روز استراحت نیاز دارد. بههمین خاطر سفری را آغاز میکند اما چون مقصد معینی ندارد مسیر را گم میکند.
زمانی که جان در جاده است و راه را پیدا نمیکند، به کافهای به نام چرا وارد میشود تا کمی استراحت کند و غذایی بخورد. زمانی که منوی کافه را میبیند متوجه میشود که این کافه یک کافه معمولی نیست؛ چرا که در کنار غذاهای همیشگی، سه سوال وجود دارد که توجه جان را به خود جلب میکند: «چرا اینجا هستی؟ آیا از مرگ میترسی؟ آیا از زندگی راضی هستی؟»
همین سوالات کافه چرا و حضور سه نفر دیگر در کافه باعث شروع مسیر خودشناسی جان میشود. او در این مسیر راهی تازه برای زندگی و خودش پیدا میکند و درمییابد که حتی از چیزهای بهنظر بیارزش زندگی نیز میتوان درسهایی مهم و بزرگ گرفت.