














«آرچی گود وین» میگوید: من دستیار کارآگاه «وُلف» بودم که یک روز بازرس «کِریمِر» آمد و گفت که مردی به نام « لِئونارد داگس» کشته شده است و تنها نشانه از کشته شدن او، کاغذی است که لای کتابی در خانهاش پیدا شده است.
من از روی آن کاغذ رونوشت تهیه کردم و دیدم که در آن نام دوازده نفر نوشته شده است.
شش هفته بعد مردی به نام «جان وِل مَن» آمد و گفت که دخترم «جوآنا» با اتومبیلی کشته شده است. او گفت که راهی برای اثبات این امر ندارد، اما نشانههایی داد که یکی از آنها نامهای از او برای پدر و مادرش بود. او احتمال میداد که مردی به نام «بِرد آرچِر» او را کشته باشد؛ او همان مردی بود که نامش بین اسامی آن دوازده نفر قرار داشت. ولف از کریمر خواست تا با هم روی این پرونده کار کنند و قرار شد من برای تحقیق بیشتر به اداره پلیس و محل کار جوآنا سری بزنم.
تا اینجا دو قتل مشکوک اتفاق افتاده بود. قتل «داگس» که نام مستعار او «برد آرچر» بود و جوآنا که به وسیله بردآرچر نویسنده کتاب «اعتماد نکن» کشته شده بود.