

کسی به در نمیزند
یک بازیگر قدیمی سینما که یک دهه ستارهی زمان خودش بود، به دلیل مخالفت همسرش، از عرصهی هنر خداحافظی میکند. اما یک روز با دیدن دوست قدیمیاش، خاطراتش زنده میشود و تصمیم جدیدی میگیرد.
دوست قدیمی ایرج که حالا از بزرگترین کارگردانهای عرصهی تئاتر است، برای ساخت مستند پسرش به کرمان رفته است و به طور اتفاقی ایرج را میبیند. او سعی میکند تا ایرج را به حال و هوای قدیمیاش برگرداند و در روز تولد ۶۰ سالگیاش (که تولد ۳۰ سالگی پسرش هم است)، دوستان قدیمی را به کرمان دعوت میکند تا دوباره دور هم جمع شوند. اما همسر ایرج ملک اصلا از این اتفاق خوشحال نیست و به بهانهای، مجلس را به هم میزند و به حالت قهر به خانه پسرش میرود.