

کفشهای عجیب
در بغداد مردی به نام خالد زندگی می کرد. او وضع خوبی داشت و محتاجِ کسی نبود، اما سر و وضعش خوب نبود و هرکه او را میدید، فکر میکرد فقیر است. او از خدا تشکر نمیکرد و خسیس بود.
در بغداد مردی به نام خالد زندگی می کرد. او وضع خوبی داشت و محتاجِ کسی نبود، اما سر و وضعش خوب نبود و هرکه او را میدید، فکر میکرد فقیر است. او از خدا تشکر نمیکرد و خسیس بود.