کلمبا

نویسنده: پروسپر مِریِمه
زمان: 01:27:52
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
کلمبا قسمت اول
کلمبا قسمت دوم
کلمبا قسمت سوم
کلمبا قسمت چهارم
کلمبا قسمت پنجم
خلاصه:

«کلمبا» ماجرای قتل پدری است که فرزندش به خون خواهی و انتقام برخاسته، به قصاص، دو فرزند قاتل را می‌کشد. این داستان ره آورد سفری است از جزیره «کرس» که نویسنده آن هنگام اقامت در آن جزیره از میزبان خود شنوده است.

در این رمان تحلیلی دقیق درباره قصاص و انتقام دیده می‌شود، در سراسر کتاب شرحی از وضع هنر، معماری، موقعیت طبیعی، آداب و رسوم و روحیه مردم جزیره به چشم می‌خورد، داستان به نام خواهر یکی از میزبانان نویسنده در جزیره کرس، موسوم به کلمباست و هم اوست که آتش انتقام و خون‌خواهی پدر مقتول خویش را در دل برادر جوان که قصد قصاص نداشته برمی‌افروزد و مردم جزیره و دوستانش نیز این آتش را دامن می‌زنند و سرانجام با هلاکت دو پسر قاتل داستان پایان می‌یابد…

سال ۱۸۰۰ میلادی، به سمت جزیره کورس زادگاه ناپلئون:

شب قشنگی بود. ماه با نوری ملایم می‌تابید و کشتی آرام در دل آب‌ها حرکت می‌کرد. دوشیزه «لیدیا» با خدمتکارش روی عرشه ایستاده بود و به دریا زل زده بود. لیدیا و پدرش، سرهنگ، به سمت جزیره کورس در سفر بودند. آن‌ها فکر می‌کردند تنها مسافران کشتی هستند، اما لحظه آخر پسر جوانی سوار کشتی شد.

اسمش «اورسو» بود؛ ستوان ارتش ناپلئون.

اورسو پسر جذابی بود. عضو یکی از خانواده‌های قدیمی و اصیل جزیره کورس. سرهنگ بلافاصله از اورسو خوشش آمد، اما حواس لیدیا پیش آوازی قدیمی بود که ناخدا می‌خواند؛ این آواز درباره «خون خواهی» بود.

انتقام چیزی مربوط به تاریخ گذشته نیست، همین امروز هم بسیاری بر این باورند که رأسا، به جای قانون، وارد مقوله مجازات مجرم شوند؛ مخصوصاً درخصوص قتل‌های غیر عمد.

با شنیدن این داستان شاید ریشه این خلق و خوی بشری تا اندازه‌ای بر ما عیان شود …

«کلمبا» ماجرای قتل پدری است که فرزندش به خون خواهی و انتقام برخاسته، به قصاص، دو فرزند قاتل را می‌کشد. این داستان ره آورد سفری است از جزیره «کرس» که نویسنده آن هنگام اقامت در آن جزیره از میزبان خود شنوده است.

در این رمان تحلیلی دقیق درباره قصاص و انتقام دیده می‌شود، در سراسر کتاب شرحی از وضع هنر، معماری، موقعیت طبیعی، آداب و رسوم و روحیه مردم جزیره به چشم می‌خورد، داستان به نام خواهر یکی از میزبانان نویسنده در جزیره کرس، موسوم به کلمباست و هم اوست که آتش انتقام و خون‌خواهی پدر مقتول خویش را در دل برادر جوان که قصد قصاص نداشته برمی‌افروزد و مردم جزیره و دوستانش نیز این آتش را دامن می‌زنند و سرانجام با هلاکت دو پسر قاتل داستان پایان می‌یابد…

سال ۱۸۰۰ میلادی، به سمت جزیره کورس زادگاه ناپلئون:

شب قشنگی بود. ماه با نوری ملایم می‌تابید و کشتی آرام در دل آب‌ها حرکت می‌کرد. دوشیزه «لیدیا» با خدمتکارش روی عرشه ایستاده بود و به دریا زل زده بود. لیدیا و پدرش، سرهنگ، به سمت جزیره کورس در سفر بودند. آن‌ها فکر می‌کردند تنها مسافران کشتی هستند، اما لحظه آخر پسر جوانی سوار کشتی شد.

اسمش «اورسو» بود؛ ستوان ارتش ناپلئون.

اورسو پسر جذابی بود. عضو یکی از خانواده‌های قدیمی و اصیل جزیره کورس. سرهنگ بلافاصله از اورسو خوشش آمد، اما حواس لیدیا پیش آوازی قدیمی بود که ناخدا می‌خواند؛ این آواز درباره «خون خواهی» بود.

انتقام چیزی مربوط به تاریخ گذشته نیست، همین امروز هم بسیاری بر این باورند که رأسا، به جای قانون، وارد مقوله مجازات مجرم شوند؛ مخصوصاً درخصوص قتل‌های غیر عمد.

با شنیدن این داستان شاید ریشه این خلق و خوی بشری تا اندازه‌ای بر ما عیان شود …

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *