کمین

نویسنده: امیرحسین نجفی
زمان: 01:48:30
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
کمین قسمت اول
کمین قسمت دوم
کمین قسمت سوم
کمین قسمت چهارم
کمین قسمت پنجم
خلاصه:

«سلیم» بعد از مرگ همسرش، تصمیم می گیرد که دختر بیمارش «لیلا» را از شهر دور کند و به آبادی پدری اش ببرد. سلیم به دیدن «اتابک»، هم ولایتی­اش، می آید که در کار زمین و املاک اسم و رسمی دارد و از او می­خواهد که زمینی برایش پیدا کند، اما چون پول سلیم خیلی کم است، اتابک با حیله و چرب زبانی و با هم‌دستی شاگردش، زمین سنگلاخ و بایری را به مدت پنج سال به او اجاره می­دهند. سلیم به ناچار قبول می­کند. به ده می­آید و برای زمین زحمت بسیاری می­کشد. حتی بعضی از اهالی ده با آب دادن به زمین سلیم مخالف‌اند، چراکه این کار را هدر دادن آب می­دانند.

لیلا در همان آبادی با دکتر جوانی به نام «کمال حضرتی» آشنا می‌شود و مدتی بعد با هم ازدواج می کنند. سر سال، اتابک برای گرفتن اجاره بها به خانه سلیم می آید و سلیم عنوان می کند که قرار آن­ها بعد از برداشت محصول بوده و چیزی نمانده که کار آن­ها بالا بگیرد که با دخالت دکتر، ماجرا ختم به خیر می­شود.

فردی که لباسی از پوست چهارپایان پوشیده است و به جای کفش سم به پا دارد و به خودش لقب «بز زنگوله پا» داده، برای سلیم ایجاد مزاحمت می­کند و خودش ناپدید می­شود؛ طوری که هیچ کس او را نمی­شناسد و دستش به او نمی­رسد. «گل اندام» و «خُرم»، روزی او را دوباره در کرت گوجه فرنگی می­بینند، اما باز هم او موفق به فرار می­شود…

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *